امر به معروف و نهى از منکر در گفتار قرآنى--رسول انبارداران

پدیدآوررسول انبارداران

نشریهروزنامه جوان

تاریخ انتشار1388/02/06

منبع مقاله

share 1213 بازدید
امر به معروف و نهى از منکر در گفتار قرآنى

رسول انبارداران
الف) معروف

قرشى اين واژه را مشتق از ريشه «عرف» دانسته و معناى آن را - آن چنان که بسيارى از لغت شناسان ذکر کرده اند - «معرفت و عرفان به معنى درک و شناختن» دانسته است. شاهد مثال او از قرآن، سوره يوسف آيه ?? است: «فدخلوا عليه فعرفهم و هم له منکرون». بر يوسف داخل شدند يوسف آن ها را شناخت در حالى که آن ها او را نشناختند. وى ضمن مقايسه دو واژه «عرف» و «علم» به نقل از راغب اصفهانى نوشته است: «معرفت و عرفان درک و شناختن شىء است با تفکر و تدبر در اثر آن و آن از علم اخص است. گويند فلان تعرف الله نگويند: تعلم الله که معرفت بشر به خدا با تفکر در آثار اوست نه با ادراک ذاتش و گويند: الله يعلم کذا، نگويند: يعرف کذا، زيرا که معرفت از علم قاصر است و در حاصل از تفکر استعمال مى شود.» وى در پايان اين مقايسه نتيجه گرفته است که «خلاصه آنکه: عرفان نسبت به علم شناخت ناقص است و آن از تفکر در آثار شىء ناشى مى شود.» واژه «عرف» که رابطه تنگاتنگى با واژه معروف دارد نيز «شناخته شده» معنى شده است، چنان چه در آيه ??? سوره اعراف نيز به همين معنى تصريح شده است: «خذالعفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلين»: عفو را عادت کن و امر به معروف کن و از جاهلان اعراض نما. بدين ترتيب واژه معروف (بر وزن مفعول) آن چنان که قرشى نيز بيان کرده، معنايى جز «شناخته شده» نخواهد داشت و اين دقيقا همان واژه اى است که پيوسته در تقابل با واژه «منکر» قرار گرفته است. در اين جا به ذکر و بررسى دو مفهوم متداول و مورد مناقشه در ميان مفسرين و لغت شناسان مى پردازم.
مفهوم نخست بازمى گردد به تعبير و تفسيرى که در ميان مفسرين قرون متاخر (به عنوان مثال تفسير بيضاوى ذيل آيه ??? سوره بقره) ديده مى شود. براساس ديدگاه اين مفسرين واژه «معروف» چنين تعريفى دارد: «آنچه قوانين شرع تاييد و تصديقش کرده است» و اين همان تعبيرى است که در مقابل مفهوم دوم قرار مى گيرد. علامه طباطبايى ذيل آيه «و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف» (بقره، ???) ديدگاه دوم را به ميان آورده است: «معروف آن است که مردم با ذوق مکتسب از حيات اجتماعى متداول آن را مى دانند...». وى حتى در گفتمان «شريعت اسلام» نيز درک مفهوم معروف را به مردم و «فطرت سليم» آنان ارجاع داده است. در اين ميان راغب اصفهانى ميان عقل و شرع جمع کرده و نوشته است: «معروف هر فعلى است که خوبى آن به وسيله عقل و شرع شناخته شود» قرشى نيز پس از نقل آيات ??? و ??? سوره بقره نشان داده است که از گروه دوم به شمار مى آيد: «[معروف] کارى و عملى و قولى است که مطابق عقل و فطرت سليم بوده باشد در اين صورت مطلق معروف مورد تصديق شرع است. خواه شرع بالخصوص به آن تصريح کرده باشد يا نه». بخشندگى و نيکى، عادت و رسم؛ آن چه که در ميان مردم معمول و متداول است نيز از جمله معانى اى است که در لاروس عربى فارسى ذيل کلمه «العرف» آمده است. در همين فرهنگ از سه گونه عرف ياد شده است: قول، عملى و شرعى. ذيل «عرف شرع» نوشته شده است: «آن چه پيشوايان و حاملان شرع از شرع درک کنند و آن را مبناى احکام قرار دهند». همچنين از «المعروف» نيز با معانى: مشهور؛ شناخته شده؛ خير، نيکى؛ احسان، بخشش» و غيره ياد شده است.
صريح ترين نظر در گروه دوم از آن پروفسور ايزوتسو است. وى اولا معتقد است که اين واژه «نمايانگر انديشه اى است که ريشه در دل گذشته اى بس دور دارد.» و ثانيا ايزوتسو تعريفى را که از بيضاوى نقل کردم، (معروف آن است که «قوانين شرع تاييد و تصديقش کند») نپذيرفته و نوشته است «اين تنها بازتابى است از وضع موجود خاص عصر کلاسيک اسلام و بيش از آن که ماهيت و طبيعت اين واژه را روشن و آشکار سازد بر آن پرده مى کشد». وى بار ديگر بر ريشه دار بودن اين واژه تاکيد کرده و نوشته است: «اين مفهوم [معروف] و از شرع اسلام بسى کهن تر است و متعلق به و مبتنى بر اخلاق قبيله اى است که خاص دوره جاهليت بوده است». ايزوتسو با استناد به نوشته اى از پرفسور روبن لوى بر اين باور است که او «به درستى يادآور شده، کاربرد اين واژه [معروف] و واژه متضاد آن، يعنى منکر در قرآن، اصطلاحات اخلاقى قبيله اى را اخذ کرده و آنها را جزيى مکمل از نظام جديد اخلاقى خويش ساخته است.»
سخنى که به طور صريح و شفاف نشان مى دهد، پروفسور ايزوتسو نيز از گروه دوم است و پهلو به پهلوى سخن نقل شده از علامه طباطبايى حرکت مى کند، چنين است: «معروف، لغتاً به معنى دانسته شده [شناخته شده] است، پس يعنى آن چه معلوم و دانسته شده و آشناست و بنابراين، از نظر اجتماعى، پذيرفته و تاييد شده است.»
يکى از روش هايى که ايزوتسو براى تبيين مفاهيم اخلاقى در قرآن اتخاذ کرده است، روش مقابله آن مفهوم (واژه) خاص با متضاد آن است. وى در مورد واژه معروف نيز از اين روش استفاده نموده و با اشاره به واژه منکر نوشته است: منکر «يعنى آنچه ناپذيرفته و تاييد نشده است، به لحاظ آن که مجهول و بيگانه است». سپس با رجوع به سندى که از «روبن لوى» ذکر شد، از قول او نوشته است: «همه جوامع قبيله اى در مرحله اى از تمدن، هم سطح و همسان با مرحله اى که قبايل عرب جاهلى در آن قرار داشته اند، همانند آنها شناخته شده و معلوم و آشنا را خوب [معروف] ، غريب و بيگانه و ناآشنا را بد و شر [منکر] مى شمارند.
ايزوتسو هم به قدمت و هم به وسعت معنى و مفهوم واژه «معروف» معتقد است. اما وى کاربرد اين واژه را در گفتمان قرآن، داراى معناى محدودترى مى داند. او با استناد به آيات (احزاب، ?? و بقره، ???) ضمن آن که بر نظر قبلى خود مبنى بر جامع بودن واژه «عرف» در لسان «عرب جاهلى» تاکيد کرده، محدوديت معنايى اين واژه را در گفتمان قرآنى به روشنى بيان کرده است. آيه مورد نظر ايزوتسو (بقره، ???) چنين است: واذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن بمعروف اوسرحوهن بمعروف و لاتمسکوهن ضرارا لتعتدوا و من يفعل ذالک فقد ظلم نفسه «و چون زنان را طلاق داديد و عده آنها به سر رسيد آنها را به نيکويى نگاهداريد يا به نيکويى رهايشان سازيد. به زور و زبان آنها را نگه نداريد که بديشان ستم کنيد و هر کسى چنين کند بى ترديد به خود ستم کرده است.»
و نتيجه گيرى او - آن چنان که در خطوط قبل شرح دادم - اين گونه است: «در اين جا، ملاحظه مى کنيد که جمله فامسکوهن بمعروف در تقابل با لاتمسکوهن ضرارا قرار دارد. و معنايى که از معروف در اين جا به ذهن متبادر مى شود «شايسته و پسنديده و درست» است، و پسنديده و درست در دوره جاهليت معنايى ندارد جز شناخته و معلوم از نظر عرف و سنت و حال آن که در بافت قرآنى منشا و خاستگاه درستى و شايستگى عرف و سنت نيست بلکه خواست و اراده خداوند است و اين از آن جاست که در اين آيه به معروف رفتار نکردن «موردى از تعدى و ظلم به نفس دانسته شده است».
ايزوتسو همچنين معتقد است که واژه معروف «بيشتر اختصاصا در بخش هاى حقوقى قرآن به کار رفته است، به ويژه در جاهايى که مقررات مربوط به وظايف و فرايض اخلاقى در روابط خانوادگى مانند رابطه ميان زن و شوهر، پدر و مادر و فرزندان، ميان اقربا و خويشان نزديک مطرح است». وى براى تاييد و تاکيد بر نظر فوق، آيات ??? و ??? از سوره بقره و آيه ?? تا ?? از سوره نسا و نيز آيات سيزدهم تا پانزدهم سوره لقمان را شاهد آورده است.
در گفتمان «عرب جاهلى»، آن چنان که بيان شد، معروف همان رفتار و گفتار شناخته شده است؛ رفتار و گفتارى که اگر غير آن عمل مى شد بلافاصله واژه «منکر» به جاى آن مى نشست و البته اين مختص به «عرب جاهلى» نبوده است بلکه شامل تمامى جوامع قبيله اى مى شده که «در مرحله اى از تمدن همسطح و همسان با مرحله اى که قبايل «عرب جاهلى» در آن قرار داشته اند همانند آنها شناخته شده و معلوم و آشنا را خوب، و غريب و بيگانه و ناآشنا را بد و شر مى شمردند.
با اين حال آن چنان که پروفسور ايزوتسو نيز تصريح کرده است اين دو اصطلاح (معروف و منکر) در گفتمان قرآن «دلالت مى کنند بر مفهوم و انديشه جامع و کلى نيک و بد از نظر دينى، به اين ترتيب که معروف يعنى هر عملى که از ايمان واقعى ناشى مى شود و مطابق و سازگار با آن است و منکر بر هر عملى اطلاق مى شود که با احکام الهى در تعارض باشد.»

واژه «معروف»در گفتمان قرآنى

چنان که در مقدمه اين نوشتار بيان کردم، معناى اصيل و اصلى واژه معروف، همچنين منکر، را بايد از قرآن کريم استنباط و استخراج نمود. در گفتمان قرآنى اين واژه با تاکيد بر مفهوم کلى آن (انديشه جامع و کلى نيک و بد) به معانى زير اشاره دارد:
?) سخن نيکو (احزاب، ??).
?) شايسته، پسنديده و درست (بقره، ???).
?) مطابق رسوم موضوعه متداول (بقره، ??? و ??? نساء، ?? و ??).
[که بيضاوى آن را «با رعايت مقررات شرعى و مطابق با آنچه از نظر حقوق انسانى پذيرفته شده است» دانسته، عبارت بيضاوى چنين است: «باالمعروف: بما يعرفه الشرع و تستحسنه المرواه» (تفسير بيضاوى جزء اول ص ???).]
?) هر عملى که از ميان واقعى ناشى مى شود (توبه، ?? و ?? و ??? و ??? و آل عمران، ??? و ???)
?) صرف شناختن (کسى): فدخلوا عليه فعرفهم و هم له منکرون (يوسف: ??). بر يوسف داخل شدند آنها را شناخت درحالى که آنها او را نمى شناختند.»
بحث را با بررسى واژه «معروف» در نهج البلاغه ادامه مى دهم زيرا معتقدم اين بررسى مى تواند ضمن تاييد بر نکاتى که تاکنون مطرح گرديد به برخى از نکات مبهم روشنايى بخشد. در اين کتاب واژه معروف در معانى زير بکار رفته است:

بررسى واژه «معروف» در نهج البلاغه

?) صرف شناختن:

- «الحمدلله المعروف من غيررويته: ستايش خدايى را که شناخته شده است بى آنکه ديده شود» (خطبه ??? و نيز ،?? ترجمه: سيدجعفر شهيدى).
- «کل معروف بنفسه مصنوع»: هر چه به ذات شناخته باشد ساخته شده است. (خطبه ،??? همان)
- «الا و ان الدنيا قد تصرمت و اذنت بانقضاء و تنکر معروفها و ادبرت حذاء». بدانيد که دنيا سپرى شده بدرود گويان روان است. معروف آن منکر گشته و پشت کرده شتابان است»(خطبه ،?? همان). لازم به ذکر است که در عبارت بالا «تنکر معروفها» در واقع بدين معنى است که چهره واقعى دنيا مخفى و ناشناخته است.

?) نيکى و نيکويى:

- لايزهدنک فى المعروف من لا يشکره لک. «آنکه سپاس نيکى تو را نگذارد مبادا به نيکويى کردنت بى رغبت گرداند» (شهيدى، ج ،? حکمت ???).
- «و کونوا من خيارهن على حذر و لا تطيعوهن فى المعروف حتى لايطمعن فى المنکر». از زنان بد بپرهيزيد و خود را از نيکانشان واپاييد تا در کار زشت طمع نکنند در کار نيک از آنان اطاعت ننماييد (خطبه ،?? همان).
نتيجه آن که واژه معروف و مشتقات آن حدود ?? بار در نهج البلاغه به کار برده شده و مفهوم تمامى آنها کم و بيش باز مى گردد به معانى اى که توضيحات آن ارايه شد.

ب) منکر

گرچه به هنگام بررسى واژه معروف کم و بيش در مورد واژه منکر نيز توضيحاتى ارايه و نور اندکى به آن تابانده شد در اين جا اختصاصا درباره واژه منکر سخن خواهم گفت.
گفته شد که معروف در لسان «عرب جاهلى» معنايى جز شناخته شده و دانسته شده نداشته است. سرنوشت واژه «منکر» نيز کم و بيش به سرنوشت واژه معروف شباهت دارد، چرا که اين واژه نيز طبق مستندات قرآن پژوه ژاپنى (استناد به اشعار عرب جاهلى) معنايى به جز «ناپذيرفته و تاييد نشده» نداشته است. و باز به نقل از ايزوتسو معناى سامان يافته و امروزين آن بازمى گردد به کاربرد آن در قرآن کريم. منکر عملا و رسما در مقابل واژه معروف قرار گرفته و صرف نظر از معناى لغوى آن در عصر جاهلى هنگامى که وارد گفتمان قرآنى شده است به عملى و يا گفتارى اطلاق شده است که «با احکام الهى در تعارض باشد». ايزوتسو به کاربرد اين واژگان دوقلو (معروف و منکر) در قرآن اشاره کرده و آيات متعددى را مثال آورده تا نشان دهد که در گفتمان قرآنى، همان طور که قبلا بيان شد، اين دو واژه «دلالت مى کنند بر مفهوم و انديشه جامع و کلى نيک و بد از نظر دينى». با اين همه، پروفسور ايزوتسو به ذکر دو نکته قابل توجه نيز پرداخته است. وى به کاربرد واژه «نکر» (که هم ريشه با منکر است) اشاره کرده و نشان داده است که اين واژه در قرآن معنايى ناسوتى و غيردينى نيز دارد. نکته دوم آن که به يکى از مصاديق منکر در قرآن، که قبل از اسلام رواج داشته و خداوند آن را تقبيح کرده، اشاره کرده است. درباره نکته دوم توضيحاتى مى دهم.
يکى از شيوه هاى طلاق در دوره «عرب جاهلى» اين بوده است که مرد خطاب به همسرش مى گفته: «تو مادر من هستى». به اين ترتيب صيغه طلاق موسوم به «ظهار» جارى مى شده و آن زن مى بايد بدون دريافت هيچ گونه حق و حقوقى خانه آن مرد را ترک مى کرده... چنين عملى را که در ميان عرب آن زمان مرسوم بوده و در واقع يکى از اعمال شناخته شده به شمار مى آمده، قرآن کريم مردود دانسته و از آن تحت عنوان عملى منکر ياد کرده است.
در اين جا از واژه منکر معنى زشت و ناشايست و به تعبير ديگر قرآن فحشا اراده شده است، چرا که واژه منکر در قرآن «گاهى در ترکيب با کلمه فحشا به کار رفته است». در قاموس قرآن نيز - به نقل از راغب اصفهانى - منکر اين گونه معنى شده است: «عقل سليم آن را قبيح و ناپسند مى داند و يا عقل درباره آن توقف کرده [سکوت کرده] و شرع به قبح آن حکم مى کند». «معصيت» معناى ديگرى است که قرشى به واژه منکر داده است. وى واژه منکر در آيه ??? سوره آل عمران (ولتکن منکم...) را «معصيت» معنى کرده است. همچنين مولف قاموس قرآن واژه «نکر» را اين گونه معنى کرده است: «کار دشوارى که غيرمعروف است.»
وى «نکر» را نيز به معنى «نکر» دانسته و «نکير» را «انکار» معنى کرده است: «مالکم من ملجاء يومئذ مالکم من نکير. در آن روز براى شما نه پناهگاهى هست و نه انکارى»(شورى، ??). و در اين معنى اضافه کرده است که: «نمى توانيد آن چه را که کرده ايد انکار کنيد زيرا همه چيز روشن و آشکار شده»

معانى نکر و منکر در قرآن کريم:

الف) به صورت فعل: انکار کردن (در دل)، احساس غريبى کردن (نسبت به کسى). «فلما راى ايديهم لاتصل اليه نکرهم و اوجس منهم خيفته» (هود: ??): [مجمع البيان، تفسير جلالين، کلمات القرآن].
ب) در باب تفعيل به معنى دادن چيزى (به گونه اى که شناخته نشود). «قال نکروالها عرشها» (نمل، ??) [مجمع البيان، تفسير جلالين، المفردات، کلمات القرآن].
ج) انکار کردن، تکذيب کردن، به رسميت و حقانيت نشناختن. «ويريکم آياته فاى آيات الله تنکرون» (غافر: ??) نيز (رعد: ??) و (نمل: ??). انکار نعمتها (از جانب خداوند و نسبت داد آن ها به بت ها).
د) به صورت اسم: نکر به معانى: ?) شديد و سخت، بى سابقه (بدتر از عذاب دنيا). «ثم يرد الى ربه فيعذ به عذابا نکرا» (کهف: ??) [مجمع البيان]نيز (طلاق: ?). ?) شفيع، عجيب و غيرعادى. «قال اقتلت نفسا زکيه بغير نفس لقد جئت شيئا نکرا» (کهف ??) [مجمع البيان، کلمات القرآن].
هـ) نکر: ناشناس و بى سابقه (نسبت به دنيا)، کنايه از هول و هراس قيامت. «فتول عنهم يوم يدع الداع الى شىء نکر» (قمر، ?) [مجمع البيان، کلمات القرآن، المفردات].
و) نکير: به معانى انکار کردن، کنايه از سلب نعمات، هلاک و عذاب کردن. «قامليت الکافرين ثم اخذتهم فکيف کان نکير» (حج: ??) [مجمع البيان، جلالين، کلمات القرآن] نيز (صبا، ،?? فاطر، ??).
ط) انکار گناه، انکار عذاب (از سوى کافران و منکران). «مالکم من ملجا يومئذ و مالکم من نکير» (شوراى، ??) [مجمع البيان، جلالين، کلمات القرآن].
ى) انکر: بر وزن افعل به معنى زشت ترين، نامأنوس ترين. «ان انکرالاصوات لصوت الحمير» (لقمان، ??) [مجمع البيان].
ک) منکر به معانى ?) کسى که ديگرى را نشناسد. «و جاء اخوه يوسف فدخلوا عليه فعرفهم و هم له منکرون» [يوسف: ??] نيز (مومنون: ??) ?) انکارکننده، تکذيب کننده. «هذا ذکر مبارک انزلناه افانتم له منکرون» (انبيا: ??) [مجمع البيان] نيز (نمل، ??) «قلوبهم منکره».
ل) منکر به معانى ?) خلاف معروف، عمل زشت و ناپسند (معصيت، باطل، نافرمانى و در مجموع آن چه شرع آن را غيرمتعارف دانسته و صلاح نداند).
م) گرفتگى، کدورت، کراهت (در اثر انکار و تکذيب آيات خداوند) «واذا تتلى عليهم آياتنا بينات تعرف فى وجوه الذين کفروالمنکر» (حج، ??) [مجمع البيان].
ن) ناشناس (ناشناس از نظر شرعى) «قال انکم قوم منکرون» (حج، ??) نيز (ذاريات: ،?? مجادله، ?).
در قرآن کريم واژه منکر عموما به اعمالى اطلاق مى شود که در زبان فارسى به آن گناه مى گوييم، همان واژه اى که معرب آن «جناح» است. گناه (=منکر) در قرآن کريم با تعابير و واژگان گوناگونى ذکر شده است. در اين جا به قصد توضيح هر يک از اين واژگان و تشريح گستردگى طيف مصاديق و موارد منکر (=گناه) به اختصار درباره هر يک توضيحاتى ارايه مى کنم:

گناه:

در زبان فارسى به معناى ويران ساختن و خراب کردن است و برابر پهلوى آن ويناس (Vinas) و معرب آن، چنان که ذکر شد، جناح است. در فقه اسلامى بر گناه در دنيا و آخرت، مجازات گوناگونى را مترتب دانسته اند و در قرآن کريم با تعابير زير از آن ياد شده است.

?) جناح:

در لغت عرب به معناى گرايش يافتن به سويى است. هر عملى که انسان را از حق بگرداند، در اخلاق اسلامى از آن به جناح تعبير مى شود. اين واژه ?? بار در قرآن کريم آمده است. در سوره نور مى خوانيم «و زنان يائسه اى که اميد ازدواج ندارند، بر آنان گناهى (جناح)ى نيست از آن که لباسهايشان را در حالى فرونهند که زينتى آشکار نکنند. و اين که پاکدامنى ورزند برايشان بهتر است و خداوند شنواى داناست.»
به نظر مفسر و قرآن پژوه معاصر - استاد على اکبر قرشى - اين واژه در «آيات تقريبا با محذور و مسووليت و گناه مرادف است». وى بخشى از آيه ??? سوره بقره را اين چنين ترجمه کرده است: «فليس عليکم جناح الا تکتبوها». مراد آن است که بر شما محذورى و حرجى نيست که آن را ننويسيد».
البته گناه در شکل کلى آن (چه با واژه منکر ذکر شود و چه با ساير واژگان)، در قرآن کريم ويژگى هايى دارد که اهم آنها عبارتند از: الف: ظاهر و باطن گناه (انعام، ???) و (اعراف، ??).
ب: کبيره (شورى، ??).
ج: اصلى (گناه آدم و حوا).
د: تبديل گناه: ?) از جانب خداوند (اعراف، ??) ?) از سوى بندگان (نحل، ??-??)
هـ: کيفر گناه: ?) دنيوى ?) اخروى (انعام، ???).
و: دفع آن با کارهاى نيک: «ادفع بالتى هى احسن السيئه، نحن اعلم بما يصفون» (بدى را به روشى که آن بهتر است دفع کن ما به آنچه که وصف مى کنيد داناتريم) (مومنون ??).
ز: پوشاندن گناهان: «انماالحسنات يذهبن السيئات». «کارهاى نيک بديها و گناهان را مى زدايد» (هود، ???).

?) معصيت = عصيان:

«وکره اليکم الکفرو الفسوق و العصيان» (حجرات، ??). «ويتناجون بالاثم و العدوان و معصيت الرسول» (مجادله، ?). «فعصى فرعون الرسول فاخذناه اخذا وبيلا» (مزمل، ??). اين دو واژه در واقع يک معنى دارند: «نافرمانى و خروج از اطاعت خداوند». «و عصى آدم ربه فغوى» (طه، ???). در زبان عرب به هر کسى که از راه و روش جماعتى برکنار ماند گويند: «فلان شق العصا».

?) اثم:

انجام آنچه حلال نيست. اعمالى که انسان را از انجام کار خير بازمى دارد. در قرآن کريم اثم با اين معانى آمده است: گناه، خطا (بقره، ???...)، ارتکاب عمدى ظلم (بقره، ???)، عذاب (فرقان، ??). «و من يفعل ذالک يلق اثاما»، عقوبت (وجوه قرآن، تفليسى ص ?)، کوتاهى و تاخير در عمل صالح (بقره، ??? و ???)، و نيز، نسبت گناه به يکديگر دادن (واقعه، ??)، نافرمانى (بقره، ??)، زنان و فحشا (انعام، ???)، باطل و حرام (بقره، ???)، گناه کار بر وزن فاغل و فعيل، «والله لايحب کل کفار اثيم».
صاحب قاموس آن را «کندکارى» با توجه به آيه ??? سوره بقره «فيها اثم کبير منافع للناس» دانسته است، چرا که «قماربازى و شراب خوارى موجب کندکارى در انجام خيرات مى شود» و باز صاحب قاموس به نقل از حسن «بصرى» نوشته است: اثم در اين آيه به معناى ضرر و زيان است.

?) خطيئه:

در قرآن کريم به طور مطلق به معناى گناه است و هم به آن دسته از بدى هايى اطلاق مى گردد که بدون قصد و از روى خطا از انسان سر مى زند.» خاطى در قرآن کريم فردى است که مرتکب عمل زشتى از روى عمد شده باشد (حاقه، ??-??).

?) خطا ‎/ اشتباه:

از روى عمد و بى اعتنايى (اسراء ??؛ بقره، ??؛ نوح، ??)؛ کار شايسته اى اراده شود ولى خلاف آن واقع شود (احزاب، ?؛ انبياء، ??) کار خلافى را اراده کند و اشتباها کار خوبى انجام دهد (در قرآن مثالى ندارد). و نيز در اقرب الموارد به سه معنى آمده است؛ گناه، ضدعمد، ضدصواب. در قرآن کريم خاطئون و خاطئين پنج بار آمده و همه درباره کسانى است که عمدا خطا و گناه کرده اند (قصص: ?). به نظر صاحب الميزان خطيئه به معنى معصيتى است که وبال آن از موردش تجاوز نمى کند، مثل ترک روزه و خوردن خون، و اثم به معنى گناهى است که وبال آن مستمر است، مثل: قتل نفس و سرقت.

?) سهو:

«غفلت (صحاح)، خطايى که از غفلت ناشى شده باشد.»

?) حوب:

چه با ضم اول و چه با فتح اول به معناى گناه است. در نهج البلاغه خطبه ??? آمده است: «وانتفتح التوبه و اماط الحوبه»، باب توبه را باز کرد و گناه را از خود کنار نمود. اين واژه فقط يک بار در قرآن کريم آمده است و آن هم در سوره نساء آيه ? است: «و به يتيمان اموالشان را بدهيد و ناپاک را جايگزين پاک نکنيد و اموال آنها را با اموال خود نخوريد بدانيد آن گناه بزرگى (حوباً کبيراً) است.»

?) سيئه:

«مونث سيىء است و آن پيوسته وصف آيد مثل خصلت سيئه، عادت سيئه و امثال آن، اگر آن را لازم گرفتيم به معنى بد و قبيح است و اگر متعدى دانستيم معناى بدآور و محزون کننده مى دهد. جمع آن در قرآن سيئات است. [در سوره انعام آيه ??? به معنى کار بد و گناه آمده است].»

?) زله:

«لغزش، ارتکاب عملى بد بدون قصد آگاهانه چنان که عرب به لغزشگاه مزله مى گويد (بقره، ???)».

??) زلل:

«لغزيدن، ليزخوردن. غرض مردد شدن و برگشتن از تصميم است» (بقره، ???).
??) ازلال: نيز به معناى به خطا افکندن و لغزانيدن است. «فازلهما الشيطان عنهما» (بقره، ?? و آل عمران: ???).
??) ذنب:
در لغت «به معناى گرفتن دم حيوان است و در اصطلاح اخلاق اسلامى به مرتکب آن کيفر دنيوى و اخروى داده مى شود.» «به هر فعلى که آخرتش وخيم باشد ذنب گويند زيرا که جزاى آن مانند دم حيوان در آخرت است (مفردات)».
??) سوء:
بد، بدى، به ضم سين اسم و به فتح آن مصدر است (صحاح، قاموس، اقرب، المنجد). به نظر راغب سوء به ضم سين، هر چيز اندوه آور است... و نيز سىء وصف است به معنى بد و قبيح (اسراء، ??). در سوره انعام آيه ??? به معناى کار بد و گناه آمده است. نکته جالب توجه درباره اين واژه آن است که در تمامى آيات قرآن در مورد زدودن سيئات از انسان پوشاندن (تکفير) آمده است. «وليکفر عنکم سيئاتکم» (بقره: ???) فقط در آيه ?? احقاف به جاى تکفير «تجاوز» آمده است: «و نتجاوزعن سيئاتهم».
بار ديگر لازم مى دانم اين نکته را متذکر شوم که بحث حاضر از آنجا اهميت مى يابد که ما را با گستردگى مصاديق و معانى گوناگون واژه کلى و مفهومى منکر بيشتر آشنا مى کند. و اين معنا مى تواند فضاى گسترده بدى ها (در يک مفهوم کلى) در قرآن را برجسته نمايد. بحث بيشتر درباره اين واژگان به اطناب کلام خواهد انجاميد (هنوز به واژگانى مانند بغى، فساد، نفاق، غيظ، ظلم و غيره نپرداخته ام) و براى پرهيز از اطناب، آخرين واژه را که پروفسور ايزوتسو نيز درباره آن شرح قابل توجهى داده است، مورد بررسى قرار داده و بحث درباره واژه منکر را خاتمه مى دهم. اين واژه فاحشه ‎/ فحشاء‎/ فواحش‎/ فحشه است. به نظر ايزوتسو «فحشاء يا فاحشه دلالت دارد بر هر آن چه بيش از اندازه زشت و پلشت باشد».
وى پس از ذکر آيه ? از سوره مجادله «الذين يظهرون منکم...» نوشته است: «واژه منکر در اين جا و جاهاى ديگر از لحاظ معنايى وجوه مشترک بسيار بامفهوم زشت، و ناشايسته (فحشاء) دارد و اين امر از آنجا دانسته مى شود که کلمه منکر گاهى در ترکيب با کلمه فحشا به کار مى رود و کلمه فحشا ... واژه اى است که اين مفاهيم را بيان مى کند.» ارتباط معنايى فحشا و سوء و ذکر نمونه هايى از آن در قرآن کريم و تبيين کاربرد معانى آن، از نکات ديگرى است که ايزوتسو درباره آن سخن گفته است.
دو نکته مهم در نظرات ايزوتسو به چشم مى آيد. اول آن که: «يکى از ويژگى هاى فحشا و فاحشه آن است که در قرآن اغلب اوقات در ارتباط با نام شيطان استعمال مى شود» و نکته دوم که ضرورت و اهميت بحث را تاييد مى کند آن است که ايزوتسو به آيه اى اشاره کرده است که در آن، خداوند متعال از جمله ناهيان از منکر و آمران به معروف است و در اين امر و نهى «به شدت از فحشاء نهى مى کند و به عدالت و احسان امر مى دهد». آيه مورد نظر چنين است: «ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاى ذى القرب و ينهى عن الفحشاء والمنکر و البغى». يقين است که خداوند به دادگرى و نيکويى کردن و بخشش نسبت به خويشاوندان امر مى فرمايد و از ناشايست و کار زشت و تخطى نهى مى کند» (نحل، ?? - ??) آيه مذکور نشان از اهميت و پيوند تنگاتنگ دو کلمه منکر و فحشا در گفتار قرآن کريم دارد. لذا بى مناسبت نيست، اگر درباره اين که فحشا به چه چيزى اطلاق مى گردد سخن بگوييم. اين مهم را به مدخل «فاحشه ‎/ فحشاء ‎/ فواحش» دانشنامه قرآن وامى گذارم: «درباره اين که فحشا به چه چيزى اطلاق مى گردد ميان مفسران اختلاف وجود دارد». در اين باره گفته اند «آن قول و يا فعلى است که شارع براى آن حد مقرر کرده است» و يا اين که «فحشا معاصى آشکار است». همچنين کباير (گناهان کبيره) را برخى فحشا دانسته اند (مجمع البيان، ج ?/،??? تفسير اثنى عشرى ج ?/???).
عناوين اصلى اين واژه در قرآن عبارتند از:
?) شيطان شما را به فحشا و فقر مى خواند (بقره، ???؛ نور، ??).
?) کسانى که مرتکب اعمال زشت (فاحشه) گردند و ياد خدا کنند و توبه کنند خدا از آن درمى گذرد (آل عمران، ???).
?) احکام فقهى درباره مرتکبين به فحشا (نساء: ،?? ،?? ،?? ??؛ احزاب، ??؛ طلاق، ?).
?) نزديک نشدن به فواحش آشکار و نهان (انعام، ???).
?) خدا به فحشا امر نمى کند (اعراب: ??).
?) بلکه فواحش را حرام کرده است (اعراف، ??-نحل، ??).
?) نزديک به زنا نشويد زيرا آن فحشا است (نور، ??).
?) نماز از فحشا و منکر ممانعت مى کند (عنکبوت: ??).
?) کسانى که از فواحش اجتناب کنند خداوند رحمت گسترده خود را شامل حالشان مى کند (شورى: ،?? نجم: ??).
??) همچنين در آيه ?? از سوره نور از کسانى سخن گفته شده که دوست دارند بدنامى در حق مومنان شايع گردد. «تشيع الفاحشه فى الذين آمنوا».

مقالات مشابه

بازتاب قرآنی امر به معروف و نهی از منکر در شعر معروف رصافی

نام نشریهاحسن الحدیث

نام نویسندهعبدالاحد غیبی, بیان علایی

امر به معروف و نهي از منكر از منظر دين و شرايط اقامه ي آن

نام نشریهپژوهش‌های میان رشته‌ای قرآن کریم

نام نویسندهسیداسماعیل حسینی اجداد, سیده‌اکرم رخشنده‌نیا

تعلیم توحید با روش تذکر

نام نشریهرشد آموزش قرآن

نام نویسندهلیلا خدام

معروف و منكر در قرآن و سنت

نام نشریهفرهنگ کوثر

نام نویسندهسیدمحمود مدنی